سفر بخير، اي قافله سالار

ساخت وبلاگ
دست هایت را به یاری دراز کن، دستی را که به سویت آمده، در دست بگیر . بگذار گرمای دستت، خون را در رگانش به جوش آورد. دستت را سایبان خستگی هایش کن؛ تکیه گاه تنهایی هایش. دستت را بر سرش بکش؛ آن چنان که امید نوازش داشت؛ آن چنان محبّت آمیز که لبریز از حسّ غرورش کند؛ آن چنان که محکم بایستد، سرش را بالا بگیرد، دردهایش را فراموش کند؛ آن چنان که بودنش را باور کند. دستت را بر گونه هایش بکش. بگذار این مسیرها، جاریِ اشک هایش را گم کنند! بگذار دریاچه دیدگانش خشک شود! دستت را دراز کن... بوی فقر را خوب بچش. فقر را در دهانت مزه مزه کن، فقر را بین دستانت لمس کن. فقر را چون لباسی تازه، بر تن کن؛ نگذار فاصله ها بیش تر شود، نگذار هزار دیوار، روبه رویِ دیدگانت آن چنان قد بکشند که نتوانی کوچه های خاک آلودِ محرومیّت را از دیده بگذرانی. نگذار ثروت، چشم هایت را کور کند، مستت کند، از خویش دورت کند. پنجره ای باز بگذار تا بتوانی دست های یاری ات را دراز کنی، تا بتوانی دستی را در دست بفشاری. این روزها، حال و هوای اطرافت را خوب تر حس کن این روزها سفره ات را که پهن می کنی، قرص نانی را کنار بگذار شاید در سیاهی شب، دستی را که به سمتت برای کمک دراز شده، پر کند. این روزها، سعی کن چشم هایت را باز کنی و صدای ضجّه های نیمه شب کودکان گرسنه را بیش تر از پیش بشنوی. چراغ های خانه ات را روشن کن، دست های بخششت را چون سفره ای بگستران و چشم های مشتاقت را به در بدوز، تا طعم زندگی را خوب حس کنی. هفته هایت، روزهایت و لحظه هایت، سرشار از شعف می شوند و هیچ وقت بین تو و کوچه های خاک آلود شهر، هیچ دیواری برای جدایی نخواهد روئید؛ اگر تنها دست هایت را به قصد یاری دراز کنی. نوشته شده در شنبه 99/3/24ساعت 11:36 صبح توسط حمیده بالا سفر بخير، اي قافله سالار...
ما را در سایت سفر بخير، اي قافله سالار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3balaeec بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 19 ارديبهشت 1401 ساعت: 9:20

9 دی سالروز حضور عاشورایی مردم حماسه ساز و ولایتمدار ایران اسلامی در عرصه بصیرت است. در این روز سرنوشت ساز، تاریخ ایران، مصافی دوباره را میان دو گفتمان تجربه کرد؛ دو گفتمانی که سال‌ها پیش با وجهی سنتی‌تر، پنجه به پنجه هم انداخته بودند و یکی دیگری را به حاشیه رانده بود و این بار از پس گذشت این سال‌ها، آن دیگری با چاشنی تکثر، به مصافی دوباره می‌شتافت تا باز هم در خروش ملت، زمین‌گیر شود. مردم بصیر ایران با حضوری دشمن شکن، جوانی و برنایی انقلاب را به اثبات رساندند و نشان دادند که به گفته سردار شهید سپهبد سلیمانی «ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم». در نهم دی، مردم بصیر ایران فریاد برآوردند که تا پای جان برای حفظ اصول اسلام و آرمان‌های انقلاب ایستاده‌اند و «اگر دشمن در برابر دین آنها بایستد در برابرتمام دنیای آنها خواهند ایستاد». 9 دی، روز خروش ملت و آشکار ساختن خشم مقدس در برابر اهانت‌ها و حرمت شکنی‌های عده‌ای غافل و مزدوران وابسته به اجانب است که حرمت عاشورا را شکسته بودند. روز نهم دی، تجلی بصیرت و دانایی بود که ملت ایران از خود نشان داد. اگرچه در فصل سرد زمستان بود، ولی گرمای بصیرت و آگاهی و بینش سیاسی مردم سبب شد درخت تنومند انقلاب شکوفا شود و گل بدهد و عطر حسینی از آن تراوش کند؛ یعنی تولد بهار در اوج سرمای زمستان.  دشمن تصور می‌کرد با تیغ سرمای خشک و بی‌روحش می‌تواند به این درخت تناور حمله کند و آن را از ریشه بخشکاند، تصور باطل و خام و برنامه‌های شوم و نامبارک دشمن با قیام آگاهانه و بابصیرت مردم از ریشه خشکید و امیدش به یاس تبدیل شد.  بصیرت مردم در نهم دی، تن ناپاک سردمداران کفر و استکبار نشسته در کاخ سیاه موسوم به سفید را به لرزه درآورد؛ حتی پایه‌های آن کاخ شیطان سفر بخير، اي قافله سالار...
ما را در سایت سفر بخير، اي قافله سالار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3balaeec بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 19 ارديبهشت 1401 ساعت: 9:20

اندوهگنانه‌ترین چکامه‌ها بر کوچ غریبانه پر شکسته‌ترین چلچله آل رسول(ص) اندک‌ترین است و بهاری‌ترین سیلاب های اشک، بر قصه پرغصه یاسی کبود در سایه در و دیوار، کم‌ترین. با کدام زبان به ستایش دردانه‌ای بنشینیم که سر به دامان معشوق خدا داشت؟ ای دختر آفتاب! ای بانوی ماه! وای مادر ستارگان! اینک، فرشتگان، صف کشیده‌اند تا بر نیلی رخسارت بوسه زنند و بازوی کبودت را به نوازش های بهشتی سپارند... زمین حرمت نامش را نگه نداشت؛ حریق دامنه‌دار، بهار را با خود می برد و پاییز بلافاصله پشت در خانه بهار فرا می‌رسید.  آنجا که خاکستر و شعله، توامان بر گیسوان جوان آوار می شد و سوره سوره عشق را بی‌مهری کینه یک شبه پیر می‌کرد. افسوس! هیچ کس به هواداری شاخ و برگ معصومی که در طوفان نخوت پرپر می‌شد، برنخاست و هیچ دستی نبود تا دست های کوثر تنها را در معرض کولاک خانه برانداز، در دست بگیرد.  ناگاه بادی مهیب در خانه بهار را به سمت آتش گشود، و بانوی معصوم خانه، پشت در به دیوارهای غربت خود اصابت کرد؛ به دیوارهای پیمان شکستن قبیله خیانت. ... همیشه ابرها در انتظار چشمان او بودند تا صحن و سرای دلش را با غم چراغان کنند. دست هایش استجابت دعای مردمان بود در آن روزگاران قحطی امید. ... عمر بلندی نداشت.  پیراهن مادرانگی اش جوان از خاک کوچید، ولی در آن مختصر زندگی، به قدر بلندای آفرینش از خود یادگار به جا نهاد و الگویی الهی شد برای بانوان نسل های بشر .  فراموشی با نام او همیشه در تضاد است. جاودانگی وصف همیشگی او و فضیلت های اوست که نسل بلندبالایش در طول عمر زمین زبانزد عشق‌اند و فرزندان قهرمان او چون عطر بهشت تا قیامت در انتشارند. بانویی که در حجره‌ای کوچک، انسان هایی تربیت کرد که نورشان سفر بخير، اي قافله سالار...
ما را در سایت سفر بخير، اي قافله سالار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3balaeec بازدید : 124 تاريخ : دوشنبه 19 ارديبهشت 1401 ساعت: 9:20